سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عصردنا

صفحه خانگی پارسی یار درباره

حکایت

روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.  

کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.  

این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت!

سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.

تصور کنید اگر شما آنجا بودید چه کار می کردید؟ چه توصیه ای برای آن دختر داشتید؟

اگر خوب موقعیت را تجزیه و تحلیل کنید می بینید که سه امکان وجود دارد:

1ـ دختر جوان باید آن پیشنهاد را رد کند.

2ـ هر دو سنگریزه را در بیاورد و نشان دهد که پیرمرد تقلب کرده است.

3ـ یکی از آن سنگریزه های سیاه را بیرون بیاورد و با پیرمرد ازدواج کند تا پدرش به زندان نیفتد.

لحظه ای به این شرایط فکر کنید. هدف این حکایت ارزیابی تفاوت بین تفکر منطقی و تفکری است که اصطلاحا جنبی نامیده می شود. معضل این دختر جوان را نمی توان با تفکر منطقی حل کرد.

به نتایج هر یک از این سه گزینه فکر کنید، اگر شما بودید چه کار می کردید؟!

و این کاری است که آن دختر زیرک انجام داد:

دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.

در همین لحظه دخترک گفت: آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است....

و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.

نتیجه ای که 100 درصد به نفع آنها بود.

1ـ همیشه یک راه حل برای مشکلات پیچیده وجود دارد.

2ـ این حقیقت دارد که ما همیشه از زاویه خوب به مسایل نگاه نمی کنیم.

3ـ هفته شما می تواند سرشار از افکار و ایده های مثبت و تصمیم های عاقلانه باشد

سوره انعام

قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

بگو : مسلماً نماز و عبادتم و زندگى کردن و مرگم براى خدا پروردگار جهانیان است

لعنت بر شیطان رانده شده از درگاهت ... لعنت بر او که حتی زمانی که بر او غلبه می کنم و انجام کارهای نیک را به انجام گناه ترجیح می دهم ، هم دست از سرم بر نمی دارد ، و چه بسیار اعمال نیکویی که انجام دادم اما شیطان نگذاشت اخلاص داشته باشم و با ریا ، همه ی آنچه رشته بودم را پنبه می کردم ...

چه بسیار روزهایی که در راه نزدیکی به تو قدم بر میداشتم اما هدفم رضای شخص دیگری بود و نمی دانستم راهی که می روم هر قدمش مرا از تو دورتر میکند ... این آیه ی زیبا از کتاب زندگی به من می فهماند که همه چیزم باید از آنِ تو و برای تو باشد ....

و چه دارم جز شرمندگی... چرا که هر زمانی که شیطان سعی در گمراهی ام داشت ، هدایت تو هم بود و من چقدر غافل بودم .... کمکم کن تا از امروز همه ی کارهایم را تنها برای خوشنودی تو انجام دهم ...

سپاس گزارت هستم که فرصت دعا کردن را به من داده ای تا هر زمانی هر آنچه را که دوست دارم از تو بخواهم ... وچه فرصت بزرگی را ارزانی ام داشته ای ، اگر قدرت درک عظمتش را داشته باشم ....

موضوع شکرگزاری : خدا را شاکرم که فرصت دعا کردن رو به بنده هاش داده

موضوع دعا : خدایا به همه مان کمک کن تا از امروز اخلاص در اعمال و نیت هایمان داشته باشیم. آمیــــن

 


سوره رعد

أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ

آگاه باشید تنها با یاد خدا دل ها آرامش می یابد

امروز هم یکی دیگر از آیات زیبایت را می خوانم ... آیه ای که آن را بسیار شنیده ام ، اما گاهی یادم می رود که تو را دارم ... گاهی تمام امیدم بندگانت است و چشمم به آن هاست تا برایم کاری بکنند ، گاهی به دنبال آرامش می گردم ، غافل ازین که با تو می توان به آرامش حقیقی رسید...

این آیه ی زیبا را بارها شنیده ام ، اما در لحظات سخت زندگی یادم می رود که تو هستی و باید به تو توکل کنم ... می خواهم کمکم کنی تا تنها تکیه گاهم تو باشی ، می خواهم فقط به تو توکل کنم و می دانم اگر به معنای حقیقی توکل کنم ، به زودی شیرینی آن را درک خواهم کرد ....

نمی دانم امروز روز آخری خواهد بود که روزه می گیرم یا فردا ... اما می خواهم شکرگزارت باشم که یک بار دیگر فرصت تجربه ی ماه پربرکت رمضان را به من دادی ... نمی دانم تا رمضان سال بعد زنده خواهم بود یا نه ... اما نمی خواهم رمضان ، با این همه برکت و رحمت بگذرد و من هنوز غرق در گناهانم باشم ... شکر تو را که این یک ماه میزبانم بودی و چه میزبانی بهتر از تو ؟؟؟ ای کاش من هم مهمان قابلی بودم ....

موضوع شکرگزاری : خدا را شاکرم که فرصت درک ماه رمضان دیگری را به من داد...

موضوع دعا : خدایا کمکمان کن تا همیشه و در هر لحظه ، فقط و فقط به تو توکل کنیم